my daughter

Lilypie 3rd Birthday Ticker

Sunday, July 30, 2006


سلام ببخشيد كه چند روزي نبودم . نمي دونم مثل اينكه مامان خيلي كار داشت و يا اينكه اينترنت قطع بوده . بهرحال اين چند روز حسابي شيطوني كردم . مامان كه حسابي كار و خريد داشته و بعدش هم اينكه منهم كم مونده كه يك سالم بشه . روز پنج شنبه با حميد و بهزاد و مامان و پدر رفتيم بيرون شام بخوريم . جاي جالبي بود و يه عالمه آب و اسباب بازي بود ولي موقع غذا خوردن توي غذاي پدر يه كرم پيدا شد كه بدجوري حالشو گرفت و شاكي شد . ولي كرمه خيلي با مزه بود . بعد هم رفتيم يه جا كه پر از توپ بود و منو گذاشتن توي توپها . يه عالمه ني ني هم بود . بعد هم رفتيم يه كمي بستني خورديم و بعد بهزاد گفت كه مامانشينا مي خوان منو ببينن . دير وقت بود رفتيم اونجا من هر كاري مي كردم اونا مي خنديدن . آدماي با مزه اي بودن و منهم تعجب مي كردم كه اينا چرا اينقدر كاراي من براشون جالبه . بعد هم يه آهنگ گذاشتن كه من ناناي كنم و منهم كلاس گذاشتم و فقط دست زدم . خيلي خوششون اومده بود . شبهم ديروقت ديگه رفتيم و خوابيديم . جمعه هم شب تولد اميرحسين بود و رفتيم اونجا . و اونجا كلي بادكنك بود كه همه رو تركوندند . صداش خيلي بد بود . دوبار منو از خواب بيدار كرد .

<< Home