سلام به همه شما دوستاي خوبم . بالاخره عروسي رسيد . امروز عروسيه عمو مجتبي است . ديروز مامانم رفت برام يه جفت جوراب خوشگل خريد ولي كفش برام پيدا نكرد . امروز هم آورد منو گذاشت خونه خاله فرشته و خودش هم رفت سركار . نميدونم برنامه ش چيه . من كه سر در نياوردم . فقط ميدونم كه خودش نميدونه . آخه قراره منو ببره آتليه و ازم چند تا عكس يه سالگي بگيره . ولي تمام ساعتها و كاراش به هم ريخته . راستي من قسمت لينكهام به هم ريخته . كسي ميتونه كمكم كنه ؟ فعلا خداحافظ تا بعد كه بيام از عروسي بگم .