my daughter

Lilypie 3rd Birthday Ticker

Monday, August 21, 2006

ديروز كه اومدم خونه خاله نسرين مامانم زياد سر حوصله نبود . نميدونم چرا تازگي ها خيلي خسته مي شه . فكر كنم ماله اينه كه بعد از كارش كلاس هم مي ره . براي همين خيلي خسته مي شه . ولي با تمومه خستگي كلي با من بازي مي كنه . بين خودمون بمونه فكر مي كنم مامانم عاشقم شده آخه هر كاري مي كنم قربون صدقه م ميره . امروز هم دوباره مهمون داريم . قراره عمو مجتبي اينا رو پا گشا كنيم كه من معنيشو نميدونم . ولي بهر حال ميان خونه ما . عمو بهزاد و حميد هم ميان . فكر كنم كلي خوش بگذره . بالاخره مامان تونست كمي كارهاي وبلاگ منو راست و ريست كنه . البته هنوز كامل نشده . امروز من اومدم مهد كودك ولي صبح خودمو زدم به خواب كه مامان غصه نخوره ولي بعدش پا مي شم و حسابي آتيش مي سوزونم .

<< Home