my daughter

Lilypie 3rd Birthday Ticker

Sunday, September 03, 2006

سلام . من دوباره اومدم . مي خواستم عكسامو بذترم كه كامپيوتر مامان خانوم مشكل دار شده . يه سريش رو پدر ريخته روي لب تاپش كه قراره بريزه روي سي دي و بده مامان تا اضافه كنه . ولي حالا چقدر طول بكشه خدا مي دونه . ولي خوب از خودم بگم كه ديروز كه مامان اومد مهد دنبالم كلي ذوق كردم و تبديل شدم به يه گوله انرژي . رفتيم خونه ماماني كه بريم خريد توي مغازه اونقدر شيطوني كردم كه نگو و پدر مجبور شد منو برد توي ماشين و بعد دوباره مجبورش كردم كه پيادم كنه و دوباره و دوباره . خدائيش خودم هم مونده بودم اينهمه انرژي رو از كجا آوردم . بعد هم كه رفتيم خونه كلي بازي كردم و مامانمو گاز مي گرفتم . طفلكي حسابي همه جاش كبود شده . بعد هم كه گازش مي گرفتم خودم الكي گريه مي كردم يعني دستمو مي گرفتم توي صورتم و الكي صداي گريه در مي آوردم و بعد هم مي خنديدم . مامان و پدر هم كلي خنده شون گرفته بود و ازم فيلم هم گرفتند . از امروز تا دو هفته ماماني نيست و من بايد بيشتر مهد برم و پيش پرستارم هم باشم . ماماني امروز مي ره مسافرت . سفرتون بي خطر . دلم براتون تنگ مي شه . ملودي جونم ممنون كه تند تند بهم سر مي زني . مامانم خيلي دوست داره منهم همينطور .راستي ني ني عمو حامد تا 10 روز ديگه به دنيا مياد و مامانم امروز مي خواد براش وبلاگ درست كنه و بعد هم آدرسشو مي ذارم . من منتظرم بياد كه با دندونام نوازشش كنم . شوخي كردم .

<< Home