my daughter

Lilypie 3rd Birthday Ticker

Sunday, September 17, 2006

سلام . همه مثل اينكه سرشون بدجور شلوغه . منهم همينطور . ديروز كه اومدم مهد كودك كلي ازشون دلبري كردم . فكر مي كردن كه مامانم نمي دونه من راه مي رم مي خواستن ازش مژدگوني بگيرن . ديروز مامانم هم كلاس زبانش رو پيچوند و زودي رفتيم خونه . و من كلي آتيش سوزوندم . بنده خدا پدر اومده بود يه كم بخوابه مگه من گذاشتم . هي هم مي گفتم دده (‌با فتحه ) راستي ديروز يه كار بد هم كردم كه به خاطرش هنوزم شرمنده ام . مامانم داشت كلي قربون صدقه م مي رفت كه منهم هيجان زده شدم و زدم توي صورتش . مامان الكي مثلا" باهام قهر كرد و منهم اومدم از دلش در بيارم بوسش كردم . ولي بعدش بخاطر عذاب وجدان زدم زير گريه . حالا هي مامان مي گه اشكال نداره عزيزم مي دونم از قصد نزدي . ولي مگه وجدان درد ولم مي كرد . بعدش هم كلي با مامان روي مبلها بازي كردم و هي از خنده ريسه مي رفتم كه مثلا" دل مامانمو ببرم . يكي دو تا عكس ديگه مي ذارم . مال 6 ماهگي منه .

<< Home