my daughter

Lilypie 3rd Birthday Ticker

Monday, September 18, 2006


سلام به همه شما دوست جوناي خوبم . آقا من ديروز اونقدر بدي كردم كه نگو نپرس . مامان كه اومد از مهد كودك آوردتم توي ماشين خوب بودم البته خوب كه چه عرض كنم توي صندلي ماشينم هي پا مي شدم وامي ايستادم . تقصير مامانم بود كه كمربندم رو نبسته بود . بعد هم رسيديم خونه مگه مامانم رو ول مي كردم . فكر كنم دوباره دارم دندون در ميارم . مامان هر كاري مي كرد آروم نمي شدم . تا اينكه موقع شير خوردن يه كاري كردم كه خودم هم هنوز شرمنده ام ...... بگذريم بالاخره كاري كردم كه مامان نگاه غضبناك بهم كرد آخه غذام رو هم ريختم و جيغ مي زدم . نهايتا" اين خانومي كه كلي تعريفشو كرده بودم كه اصلا" دعوا كردن بلد نيست دعوام كرد و خودش هم بعدش نشست به گريه كردن . هي بهش مي گم با با خوب دعوا كردي ديگه چرا گريه مي كني . و براي اينكه از دلم در بياره منو سوار كالسكه كرد و برد بيرون كه بچرخونه و بنده بيرون اروم بودم ولي نذاشتم نمازشو بخونه يعني مغربو خونده بود كه بهش برپا دادم . وقتي برگشتيم خونه يه كمي خوابيدم تا مامان كمي البته فقط كمي به كاراش برسه . از كسرا جونم كلي ياد گرفتم كه يواش يواش اجرا خواهم كرد . بهرحال ديشب من خيلي مامانمو اذيت كردم .اينم يه عكس ديگه از همون 6 ماهگي من .

<< Home