my daughter

Lilypie 3rd Birthday Ticker

Monday, September 25, 2006

سلام دوست جونام . راستش من اونقدر شيطون شدم كه ديگه وقت نمي كنم بيام بنويسم و خجالت مي كشم همه چيزو تعريف كنم . مي ترسم كه بگين اين دختره چرا اينقدر شيطونه . شنبه كه موقع برگشتن به خونه كلي شيطوني كردم و وقتي هم رسيديم من اونقدر آواز خوندم و بازي كردم كه فكر كنم همه همسايه ها پنبه گذاشته بودن تو گوششون . يه توپ واليبال هم داريم كه هر وقت با بچه ها مي رفتيم بيرون اونا باهاش واليبال بازي مي كردن كه اونو هم آورده بودم توي خونه و مي خواستم باهاش فوتبال بازي كنم . ولي هي مي خوردم زمين . آخه توپش سنگين بود . ديروز هم رفتم خونه ماماني . محمد مهدي هم اونجا بود و كلي هم گريه مي كرد و ماماني رو كلافه كرده بود . آخه عادت نداره از مامانش جدا بشه . خلاصه اينكه بنده شيطون تر از قبل آماده رسيدگي به هر گونه خونه زندگي هستم . فعلا" باي باي . مامانم كلاس داره .

<< Home