my daughter

Lilypie 3rd Birthday Ticker

Monday, October 09, 2006


سلام به همه دوستاي خوبم . روز جهاني كودك به همه مون مبارك . من ديروز رفتم مهدكودك و چون شب قبلش يه كمي گلاب به روتون حالم بد شده بود براي همين يه كمي ديرتر رفتم و وقتي رسيدم ديدم به به چه خبرهاي خوبي كلي ناناي بازي و كادو بازي و همه بچه ها باهم بازي مي كنن . كلي خوش به حالم شد كه اومدم مهد آخه من هميشه يكشنبه ها ميرم خونه ماماني ولي چون ماماني يكشنبه كار داشت ، من شنبه رفتم اونجا و يكشنبه رفتم مهد كودك . شنبه هم براي افطار مي خواستيم بريم خونه سيامكينا و قبلش هم رفتيم خونه حميدينا و كليدوباره خوش به حالم شد و بعد هم رفتيم خونه سيامك . كلي قربون صدقه م رفتن و كلي خوش به حالم شد كه باهام بازي كردن ولي وقتي برگشتيم حالم بد شد . از بس كه از ذوقشون هرچي پيدا مي كنن مي دن من بخورم . خلاصه ديروز هم توي مهد كودك تولد بازي كردم و بعد هم كه خونه خاله پدر دعوت بوديم و رفتيم اونجا و من كلي شيطوني كردم . اونقدر كه به خاطر شيطنتهاي من كه هي مي گفتم ددر مجبور شدن زود پا شن ( دقت داريد كه من وقتي جاي غريبه مي رم مي خوام زودتر بلند شم و برم بيرون . مخصوصا" كه اونا يه فرش داشتن كه صورت آدم بود و من ازش مي ترسيدم و هي مي گفتم اوووه . اين يعني ترسناكه . بعد هم ديگه توي ماشين خوابيدم تا صبح . امروز اومدم خونه خاله نسرين و شب با اونا ميرم خونه خاله فرشته . آخه مامانم كلاس داره و دير مياد . امروز هم كلي بهم خوش مي گذره . مي بينيد تقصير من نيست كه ددري ام . تقصير مامان و پدر هست كه يكروز هم توي خونه بند نمي شن . راستي حميد رو كه براتون گفتم كه چقدر باهاش بازي مي كنم و وقتي مي بينمش ديگه حتي مامانم رو هم نمي شناسم ، قراره چهارشنبه بره خواستگاري . دعا كنيد زنش هم منو اندازه خودش دوست داشته باشه . آخ جون . اونوقت كلي خوش به حالم مي شه . راستي يه عكس هم از موقعي كه كچل شده بودم بزارم . از دست اين مامانم كه حرف بقيه رو گوش كرد و كچلم كرد و بعد هم كلي پشيمون شده بود . ولي نميدونم چرا وقتي كچل شده بودم موهام بور شده بود . حالا كه بلند شده دوباره خرمائيه . من كه نفهميدم بالاخره موهام چه رنگيه ؟اينم عينك دوچرخه سواريه حميده . خوشگل شدم نه؟

<< Home