my daughter

Lilypie 3rd Birthday Ticker

Saturday, October 28, 2006




سلام دوست جونام . با دو تا عكس تار ديگه اومدم . جاتون خالي توي اين چند روز تعطيلي من حسابي مريض شدم و سرما خوردگي شديدي گرفتم ولي خوب بود كه مامانم همه ش پيشم بود و بهم مي رسيد . ولي منم خوب باهاش همكاري مي كردم و حرفاشو گوش مي دادم كه مثلا" بيني ام رو بگيره و گريه هم نمي كردم . ولي نميدونم چرا از روزي كه ماماني منو برده حموم از حموم مي ترسم و تا ميرم توي حموم گريه مي كنم . حالا خوبه من عاشق آب بازي هستم . در ضمن حالا ديگه هر حرفي كه بهم مي زنن رو مي فهمم و هر كاري كه بگن انجام مي دم . روز عيد هم رفتم يه جائي كه هواپيما و هليكوپتر بود و به اين ترتيب با اين دو موجود ناآشنا هم آشنا شدم . يكروز هم ناهار رفتيم خونه حميد و شب هم همونجا مونديم و من سوار موتور هم شدم . اولش ترسيدم ولي بعدش خوشم اومده بود و دوست نداشتم پياده بشم . روز پنج شنبه هم عروسي بوديم و ماشين ما ماشين عروس شده بود و كلي ناز شده بود و منهم كلي ناناي كردم . حالا خوبه مريض بودم . نميدونم اين روزا چي شده كه مجتبي و مونا رو كمتر مي بينيم . فكر كنم عمومجتبي درس داره و براي همين ما كمتر پيش هم هستيم ولي در عوض خونه بهزاد رفتيم و من كلي با بهزاد ناناي كردم و كلي هم خوش گذشت . راستي ديروز يه كار خطرناك ديگه كردم . خاله فرانك اسباب كشي داشت و ما هم يه سر رفتيم خونه جديدشون و همه مشغول كار بودن و منهم ديدم در بازه و رفتم بيرون و همينطور داشتم از پله ها ميرفتم پائين كه مامانم سر رسيد و هول شده بود و از ترس نميدونست چكار كنه و همه ش منو بغل مي كرد مي بوسيد كه مثلا" دلش آروم شه . ترسيده بود . بابا من به چه زبوني بگم بزرگ شدم . اي بابا . راستي اين كلمه رو هم تازه ياد گرفتم تا به يه كاري عصباني مي شم جيغ مي زنم و مي گم اي بابا . هر چيزي هم كه مال من باشه و يا من بخوام كه مال من باشه مي گم مامنه يعني مال منه . خوب به مسواكم هم كه علاقه عجيبي دارم و هرشب ميرم ميارم كه مسواك بزنم . البته گاز بگيرم . خوب چكار كنم هنوز دندونام ميخاره . در ضمن ممنون از همه تون كه بهم سر مي زنيد . البته تعدادتون زياد نيست ولي خوب من كه ذوق مي كنم .

<< Home