my daughter

Lilypie 3rd Birthday Ticker

Monday, November 06, 2006

با سلام خدمت تمام دوستاي عزيزم . تصميم گرفتم دختر خوبي بشم . ميدونيد اونقدر شيطوني كردم ديگه همه كساني هم كه دوستشون داشتم و دوستم داشتند از دستم خسته شدند و من قراره كه يه مدتي استراحت بهشون بدم تا خودشون دلشون برام تنگ بشه . اگه گفتيد كيو مي گم خوب معلومه عمو مجتبي اينا رو مي گم ديگه . ما قرار بود يه مسافرت كولوچو بريم كه گويا به خاطر شيطنت بيش از حد بنده و ROTFLتوجه حميد به من ملغي شد . هورا اين نشون مي ده كه من خيلي شيطونم . بعدشم اينكه من زياد هم شلوغ نيستم ها
مي خوام يه بار ديگه تمام كلمه هائي رو كه بلدم بگم تا بتونم بشمرم كه چند تا ست . مامان -اونم با تاكيد روي ن- پدر . آقا . امام . تاتاععاسي . عم - به معني عمو - . د يعني دمپائي . آبه يعني آب مي خوام . آبه آبه يعني دستشوئي . ني ني . شير - ديروز ياد گرفتم . الاه يعني همون نماز خوندن . اخ به معني كفش و جوراب و هر چي كه به بيرون رفتن مربوط باشه . ددر يعني بريم بيرون . Raise The Roof 1 به به به معني غذا و هام به معني شربت و ويتامين هام .آك به معني زدن هر چيزي . اينها كه اولش الف داره همه شون با فتحه هستن ها . ناناي كه ديگه معرف حضورتون هست . در ضمن وقتي مامان پدر رو صدا مي كنه محمد جواد منهم بلافاصله تكرار مي كنم و همينطوري صداش مي كنم و اونم شاكي مي شه كه نه بگو پدر . دادا كه به علي دائي مي گم . اينه كه وقتي مامان ازم مي پرسه عشق مامان كيه مي زنم به خودم و مي گم اينه . از اين كه وقتي يه چيزي بخوام به اون اشاره مي كنم و مي گم . نه كه به طور قاطع وقتي يه چيزي رو نمي خوام مي گم . و كلي كلمه ديگه كه اگه بهم بگن بگو راحت مي گم
ديروز بعد از اينكه از مهد اومدم و رفتم سركار مامان و كلي ذوق كردم كه كلي آقا ديدم رفتيم پارك و من كلي تاب بازي و سرسره بازي كردم . با اين يه ذره قدم مي خواستم از پائين سرسره برم بالا تا ليز بخورم و بيام پائين . مامان مجبور بود كمكم كنه كه بتونم بالا برم ولي نميدونم چرا اينقدر سر بود و من ليز مي خوردم و ميومدم پائين . ولي خوب كلي ذوق كردم كه سوار اين شدم . بعد هم رفتيم خونه و من يكهو ديدم كتابهاي زبان مامان روي زمينه و توش پر از عكساي خوشگل برداشتم و رفتم توي آشپزخونه نشستم و مشغول خوندن شدم . حدود يكربع داشتم مي خوندم و ورق مي زدم و مامانم هم برام شعرهاي انگليسي مي خوند و منهم آخرشو تكرار مي كردم .
no more monkey jumping on the bed .
اين آخر شعريه كه مامان برام مي خونه و من اولاي اين قسمت رو باهاش مي خونم و انگشتم رو هم به معني نه نه تكون مي دم . مامان و پدر هم كلي قربون صدقه م مي رفتن . بعدش هم با مامان يه كمي دنبال بازي كردم و بعد هم زود رفتيم خوابيديم . آخه روزهائي كه من ميام مهد كودك كلي خسته مي شم . مخصوصا" ديروز كه كلاس نقاشي هم داشتيم . منهم يه نقاشي كشيدم كه خودم هم نميدونم چيه ولي به مامانم مي گم براتون عكسشو بذاره شايد شما فهميديد من چي كشيدم . ماماني هم از مسافرت برگشت و من فردا ميرم پيش ماماني بمونم راستي يه چيز ديگه اينكه من بلدم خودم كاپشنمو در بيارم . خيلي راحت و در مورد شلوار هم سعي مي كنم ولي موفق نمي شم . Spaz ديگه چيزي يادم نمياد . فعلا" باي باي تا دوباره برگردم




<< Home