my daughter

Lilypie 3rd Birthday Ticker

Saturday, November 11, 2006

سلام به همه . من دوباره اومدم . حالم هم خوب شده . و دوباره به روند شيطنت ادامه ميدم . مي بينم كه شما ها هم همه تون خوبيد . حسين آقاي شيرين زبون كه قراره مربي من بشه ، حسلبي سرش گرمه به مدرسه اش . يلدا جونم كه يه ماهه ديگه يه سالش ميشه . آقا ياسين گل كه با هم مسابقه ميديم ببينيم كي شيطون تره . ياشار و كياناي عزيز ،‌كيانا و رايان عزيز ، شادمهر و آرتا كه تو جشن هالووين كلي ناز شدن . پبل عسلي و بهدونه و شايناي خوشگل كه كلي عكساي بامزه دارن و وياناي عروسك كه تازه از ايران برگشته و هنوز خبري ازش نيست . هانا خانم خوشگل كه مامانش مدير شده و كلي سرشون شلوغه و كسرا جونم كه يه كمي مريض شده و سپهر شيرين زبون كه اصلا" نميشه سرشو كلاه گذاشت و اروند گل پسر كه هميشه سوالهائي مي كنه كه بي جوابه و دوستاي بزرگترم مثل شيدانه عزيز و ملودي جونم كه كلي از يان شكلكهاي خوشگل داره و به من نميده و همه دوستاي ديگه كه هر روز شيطونتر و شيرينتر مي شن . منم همچنان به روند شيطنت ادامه ميدم . نميدونم گفته بودم يانه كه من 8 تا پسر خاله و دختر خاله دارم و ديروز تولد يكي از دختر خاله هام بود و رفته بوديم خونه شون و من كلي از تولد بازي كيف كردم و ذوق كردم و دست ميزدم . يه كمي هم لوس شده بودم . ولي خوب حق دارم من فقط 5 تا پسر خاله دارم كه همه شون دندون تيز Cupidكردن براي من . پس حق دارم كه براشون خودمو لوس كنم
خلاصه بعدش هم بهزاد و حميد زنگ زدن كه ميان پيش ما و رفتيم پارك . اونقدر هوا سرد بود كه هيشكي توي پارك نبود ولي مگه من از رو ميرفتم . عمو مجتبي هم همچنان با من قهره . ( البته فكر كنم ) بهر حال كلي توي پارك با حميد و بهزاد بازي كردم و راه افتاديم رفتيم خونه و توي خونه هم كلي شيطنت كردم . كلي ذوق كرده بودم كه اونا پيش من هستن و كلي هم بازي كردم . بعد هم كه رفتن من خوابيدم . راستي ياد گرفتم حميد رو صدا مي كنم . كلي هم با ناز صداش مي كنم . خودش كلي ذوق مي كنه .توي پست بعدي يه سري عكس ميذارم . ببينيد اين مامان من چه بلاها سر بچه 8 ماهه مياره . آخه من به كجا شكايت كنم .




<< Home