سلام دوست جوان . من امروز پانزده ماهه شدم .
. مبار كه
شما اين عكس آخر رو نديد بگيريد اين كه كچله منم و چون كچل بودم جوگير شدم فكر كردم پسرم و شروع كردم به روبوسي و حال و احوال از پسر خاله م كه از من 6 ماه بزرگتره و البته ايشون وسطا گازم گرفت . در هر صورت اين عكسا مال موقعيه كه كولوچو بودم . الان كه ديگه بزرگ شدم 15 ماهمه . ديگه اينكه چند روز پيشترا رفتيم براي من لباس زمستوني بخريم . رفتيم بهار . اونجارو هم كه ديديد كلي چيزاي خوشگلو و اسباب بازي داره . لباس خريديم و من راه افتادم رفتم براي خودم كفش بخرم . ميدونيد مامانم دوست داره كه من همه چيزو براي خودم انتخاب بكنم و منهم رفتم كفش بخرم و سرمو انداختم پائين رفتم توي كفش فروشي و يه جفت نيم چكمه توپ براي خودم برداشتم و دادم مامانم پام كنه و وقتي يه لنگه رو پوشوند پا شدم و فرار كردم . ( ترسيدم از پام در بيارن ) . ووقتي مطمئن شدم نيتشون خالصه برگشتمو اون يكي رو هم پوشوندم و راه افتادم . فقط ميدونم قيمتش همچين بود كه پدر و مادر جفتشون دهنشون باز مونده بود . ولي خوب ما اينيم ديگه . بعدش هم رفتم يه جائي كه كلي ماشين داشت و خواستم سوار يكيشون بشم كه نذاشتن . نهايتا " كاري كردم كه مجبور شدن كفشامو در بيارن كه زياد به همه جا سرك نكشم .
شما اين عكس آخر رو نديد بگيريد اين كه كچله منم و چون كچل بودم جوگير شدم فكر كردم پسرم و شروع كردم به روبوسي و حال و احوال از پسر خاله م كه از من 6 ماه بزرگتره و البته ايشون وسطا گازم گرفت . در هر صورت اين عكسا مال موقعيه كه كولوچو بودم . الان كه ديگه بزرگ شدم 15 ماهمه . ديگه اينكه چند روز پيشترا رفتيم براي من لباس زمستوني بخريم . رفتيم بهار . اونجارو هم كه ديديد كلي چيزاي خوشگلو و اسباب بازي داره . لباس خريديم و من راه افتادم رفتم براي خودم كفش بخرم . ميدونيد مامانم دوست داره كه من همه چيزو براي خودم انتخاب بكنم و منهم رفتم كفش بخرم و سرمو انداختم پائين رفتم توي كفش فروشي و يه جفت نيم چكمه توپ براي خودم برداشتم و دادم مامانم پام كنه و وقتي يه لنگه رو پوشوند پا شدم و فرار كردم . ( ترسيدم از پام در بيارن ) . ووقتي مطمئن شدم نيتشون خالصه برگشتمو اون يكي رو هم پوشوندم و راه افتادم . فقط ميدونم قيمتش همچين بود كه پدر و مادر جفتشون دهنشون باز مونده بود . ولي خوب ما اينيم ديگه . بعدش هم رفتم يه جائي كه كلي ماشين داشت و خواستم سوار يكيشون بشم كه نذاشتن . نهايتا " كاري كردم كه مجبور شدن كفشامو در بيارن كه زياد به همه جا سرك نكشم .