my daughter

Lilypie 3rd Birthday Ticker

Sunday, May 06, 2007

استفاده بهينه از صندلي مخصوص ..... ومن

من عاشق نقاشي شدم حديدا"واصلا: كوتاه نميام


من و ببعي بينوا كه آماده قربوني بود . هردوتامون ترسيديم


عصر پنج شنبه منتظر مامان خانوم كه از كلاس بياد بريم خونه حميد جون جون


بازهم استفاده بهينه از صندليم . مال همون روزه
سلام دوستاي خوبم . بالاخره تونستم وبلاگمو از دست مامانم دربيارم . مرسي كه همتون زديد تو ذوق مامانم . حالا Kissesقرار شد يكي در ميون بنويسيم



من شيطنتم همچنان ادامه داره . يه كمي هم لجبازتر شدم . يعني با مامانم هي لجبازي مي كنم وقتي هم مامانم ميگه ناراحت شدم ميگم خوب برو مامان ني ني حامد بشو . عمو حامد يه ني ني داره كه من تا حالا فقط چند دفعه ديدمش و كلي هم حسوديم ميشه كه حميد بغلش كنه ولي با مامانم كاري ندارم تازه مامانم هم اصلا" به من حرفي نزده . اونروز كه بهش گفتم برو مامان ني ني حامد شو كلي دلش Crying 1 گرفت . ولي بعدش من بوسش كردم و از دلش درآوردم .
ولي خوب يه كمي لجباز شدم . دست خودم نيست . دوست دارم يه كمي سر به سرش بذارم . البته بعدش كليييييييييييييييييييييييييي بغلش كردم و بوسش كردم تا از دلش دربياد . ماماني هم ميگه كه من خيلي حرف ميزنم آخه از صبح كه پا ميشم در حال سوال كردن در Kid With Dollمورد تمام اجزاي خونه و آدمها هستم تا مامانم بياد . خوب چكار كنم يه كمي كنجكاو هستم .
جمعه هم رفتيم يه جائي كه خيلي بزرگ بود و يه عالمه ني ني و يه عالمه كتاب اونجا بود ولي من فقط چند تا كتاب برداشتم آخه بقيه شو دوست نداشتم و مامانم برام كتابهاي خوشگلتري خريده بود . خوب ديگه من تصميم گرفتم ديگه زياد حرف نزنم و دختر خوبي بشم . مامانم ميخواست چند تا از عكسامو بذاره كه نميدونم چرا نميتونه ولي يه كليپ ميذاره تا ببينيد . بازم پيشم بيائيد . راستي جمعه هم كه با حميد رفته بودم پارك خوردم زمين و لبم پاره شد و كلي هم خون اومد . البته خداروشكر پدر و مامان نديدند و حميد ترو تميزم كرد و آورد ولي لبم باد كرده بود . يكي از عكسام هم مال امروز صبحه كه با لب بادكرده و تازه از خواب پاشدم مامان خانم گرفته .




<< Home