سلام . من هنوز آتليه نرفتم . چرا ؟ خوب معلومه . مگه شما مامان منو نمي شناسيد . ولي خوب خودم هم مقصر بودم چون از ساعت 3 بعداز ظهر روزي كه واكسن زدم تب شديد كردم و پام هم درد ميكرد ولي با پرروئي تمام دوست داشتم راه برم و خوب نتيجه اش اين ميشد كه گريه ميكردم . مامانم طفلكي حسابي نگران شده بود . قرار هم بود اون شب مهمون داشته باشيم كه كنسل شد ولي بعدش قرارشده بود حميد و بهزاد براي تولدم بيان كه فقط حميد اومد و برام يه جفت كفش ورزشي خوشگل خريده بود كه كلي ذوقشو كردم و كلي بازي كردم . ولي وقتي اثر استامينوفن كم ميشد دوباره روز از نو و روزي از نو . ولي تا صبح خوب شدم و صبح رفتم مهد و كلي هم سرحال بودم و بازي ميكردم . ديگه اينكه يه ذره لجباز شدم و تا يه كاري رو انجام ندم بيخيال نمي شم كه البته دارم مراحل تربيتي رو طي ميكنم . صلوات رو هم ياد گرفتم و كلي هم خوشم مياد كه صلوات بفرستم . راستي حساسيت عجيبي به نشستن مامانم دارم . يعني تا ميشينه ميگم مامان پاشو و دستشو ميگيرم ميبرم اتاقم كه اسباب بازيهامو بياريم هال و باهم بازي كنيم . ميگم مامانمينا موقع خريد خونه حساسيت داشتن كه اگه كوچيك هم باشه اشكال نداره فقط دوخوابه باشه كه من توي اتاق خودم بريز و بپاش كنم . اما حالا تميزترين جا اتاق خودمه
در ضمن خواستم يه تشكر بكنم كه مامانمو براي پيدا كردن مهد كمك كرديد .حالا قراره از چند روز ديگه خودش دوره بيفته و دنبال مهد بگرده . پارميدا جونم پيدا كردم زودي بهت خبر ميدم . نميدونم مامانم چه اصراري داره منو تمام وقت بذاره مهد . البته از دوسالگي ها نه الان . الان كه سه روز پيش ماماني هستم . و بقيه اش هم يه دو روز ميرم مهد و يا اينكه يه روز ميرم خونه خاله نسرين .
. راستي ياد گرفتم كه ماهي به انگليسي ميشه فيش و كيف هم ميشه بگ چون اينجا نميشه انگليسي تايپ كرد فارسي نوشتم .
يعني ميشه ها ولي به هم ميريزه .راستي يه توضيح در مورد عكسا . اون عكسا كه دارم زبون درازي ميكنم عمو مجتبي ازم گرفته كه همه ش دوست داره من زبون درازي كنم و ديگه اينكه چون عاشق شيطنتم ميره بين مبلها قايم ميشم تا پيدام كنن .
راستي يه خبر ديگه : سيزده روز ديگه تولد آرش خان وروجكه . يادتون نره تولد دعوتيم . هورااااااااااااااااااااااااااااااااااا
دوستتون داريم هوارتا . مواظب خودتون و ماماناتون باشيد .