مامانم شنبه امتحان داشت . بعد منم ديدم اگه بذارم به حال خودش بمونه هي ميشينه سر درسش و منو تحويل نمي گيره براي همين وقتي رفته بوديم پارك شفق كلي آب بازي كردم و با اجازه تون از پنج شنبه صبح با سرماخوردگي شديد از خواب پاشدم و در عرض يكساعت تبديل شد به يه سرماخوردگي شديد كه مامانم پنج شنبه و جمعه شب مجبور شد تا صبح تبم رو چك كنه و بعد هم صبح زود بره براي امتحان . منم چون سرماخورده بودم نميتونستم برم مهد براي همين حميد اومد پيشم و حسابي با هم بازي كرديم و من كيف كردم و چون وظيفه من تا امتحان مامانم بود ديگه بعد از امتحانش خوب شدم . البته مامانم هم تلافيشو سرم درآورد و شنبه تا شب مجبور شد سركار بمونه و بعدش هم پدر قرار بود ماموريت بره مشهد و ما هم رفتيم خونه ماماني . از يكشنبه هم دوباره رفتم مهد . مامانم هم دوباره از اون دعاها كرد كه خدا حرفشو زود گوش ميده " كه خدايا تمام درد و بلاي دخترمو روي سر من بريز " و از همون موقع مامانم مريض شد و قرار بود ديروز بره پني سيلين بزنه كه از بس كاراش زياد بود نتونست . حالا شايد امروز بره بزنه . امروز صبح كه ميخواستيم بيايم مهد مامانم كفش نوهاشو پوشيده بود و وقتي من بيدار شدم شروع به گريه كردم و طبق معمول سراغ حميد رو ميگرفتم و مامانم با همون حالت گريه منو بيدار كرد يهو چشمم به كفشاش افتاد گفتم : مامان اين كفش كيه ؟ گفت مال خودمه . گفتم نه بگو مال كيه ؟ اونقدر ازش سوال كردم كه مجبور شد كفشارو دربياره و .... خوب ديگه منم ديگه .
از روي كتاب بن بن بن تونستم چهار تا كلمه رو ياد بگيرم و بخونم و هر كدوم رو كه ازم ميپرسن من ميگم نوشته ... كلمه هاي قاشق - چشم و سگ و مامان رو ياد گرفتم .
شمارش معكوس تولد دوسالگي منهم شروع شد
مامانم الان چندروزه كه دعاش شده اين كه :خدايا هيچ بچه اي رو مريض نكن . الهي آمين .
پ . ن . مهم : روز شنبه روز پدره . ولي چون امروز كه بريم ديگه تا سه شنبه نيستيم ، الان اومدم كه اول به پدر و بعد به همه پدرهاي مهربون اينروز رو تبريك بگم و به پدر بگم كه من ميدونم شما به خاطر من و مامان خيلي زحمت مي كشيد و همه ش مجبوريد دور از ما باشيد هرچند همه دوستاتون ميگن كه چقدر براتون سخته از ما دور باشيد ولي ما ازشما ممنونيم .
من و مامان روز پدر پيش پدر نيستيم ولي خوب عوضشو در مياريم .
پدرهاي مهربون و پدر بزرگاي عزيز - هرچند من پدر بزرگ ندارم - روزتون مبارك
از طرف مامانم :
امسال دوباره بعد از بيست سال داغت تازه تازه است . هرسال همينطوره . روز تولدت و روزپدر كه ميرسه غصه هاي نبودنت مثل يه زخم كهنه سر باز ميكنه . روحت شاد .