جووني كجائي كه يادت به خير ؟
پ. ن . 3 - راست و چپ رو ياد گرفته و ديگه ما رو مي كشه هر كاري ميخواد بكنه ميگه اين چپ اين راست . ميخواد كفش بپوشه همينطور . تازه شعر عمو پورنگ رو هم از تلويزيون ياد گرفته ميخونه
و اما با اين سرعت حرف زدن و شعر خوندن حسابي مامانمو ذوق زده كردم . ديگه وقتي مامان و پدر هم با هم درمورد يه نفر صحبت ميكنن كه ميخوان من نفهمم زودي اسم طرف رو ميگم و اونم به حالت سوالي . كه البته اول همه اين اسمها حميده . تا پرايدي كه قرمز باشه از كنارمون رد ميشه زودي ميگم حميد بود . آخه ماشينش پرايد قرمزه .
ديگه اينكه يه سري عكس دارم كه روي چمنها و توي پارك مال همون روز جمعه است كه حالم بهتر شده بود و رفته بوديم پارك بازي كنيم و من از دست اين دوربينه آسايش نداشتم و يكي دوتا عكس هم مال كوچه پس كوچه هاي يزده كه باز دارم از دست دوربين فرار ميكنم . ولي هنوزهم مامانم با خجالتي بودنم مشكل داره يعني اگه يه تازه واردو ببينم تا مدتي خجالت ميكشم و از بغل مامانم نميام پائين ولي واي به روزي كع يخم باز بشه و سر شوخي رو باز كنم ........................راستي
يه روز هم رفتيم خونه بهزادينا و اونا يه همستر دارن كه بيچاره از دست من مونده بود كجا فرار كنه . تا ميومد طرفم من فرار ميكردم ولي وقتي روشو اونور ميكرد پشت گردنشو ميگرفتم و مياوردمش بالا . خودمم نفهميدم بالاخره ازش ميترسم يا نه ؟
ديگه تقزيبا اسم همه حيوونا چه اهلي و چه نااهل رو ميدونم و ديگه شعرهاي كتابهاي تاتي و نخودي رو حفظ شدم . البته اگه مامانم اولشو بگه بقيه شو ميگم و اگرم حواسشون بهم نباشه خودم از اول تا آخر ميخونم . كتابهاي مي مي ني رو هم كه الان ديگه برام روبورسه دارم حفظ ميشم
راستي ديشب توي خيابونها چه خبر بود ؟ فكر كنم ماشينها داشتن حموم ميكردن نه ؟ ما كه مجبور شديم شب بيائيم خونه ماماني بخوابيم كه البته نخوابيم چون علي دائي فيلم اخراجي ها رو آورده بود و تا 3 صبح داشتيم نگاه ميكرديم و منهم البته ميديدم مامانم اينها ميخندن ميخنديدم . خوب لابد خنده داشت ديگه ؟
راستي پسر عموي مامانم مالزيه و تا دوماه ديگه ميره كانادا . ديشب با اونم چت كردم تا منو ببينه و سلاممو به دوستاي كانادائيم برسونه . راست ميگم چت كردم ؟ ؟؟؟؟؟
فعلا" باي باي و به قول خودم خدافظ
و بعد هم برگشتيم عيد ديدني و عيدي گرفتن كه البته همه ش پول بود كه من فقط چند ثانيه ميديدم و بعدش نميدونم چي ميشد . و يه ماشين شارژي خوشگل كه حميد برام خريده بود
ديگه اينكه حسابي شيطونتر شدم و ديگه هر چي كه بگيد بلدم بگم . البته مامانم بالاخره تونست ازم فيلم بگيره و بزودي براتون ميذاره . مامانم تازه ميخواست شمردنو يادم بده كه ديد بعله همه رو بلدم . حالا مونده من از كجا ياد گرفتم . شيطنتم كه ديگه نگو و نپرس . هرجا عيد ديدني ميرفتيم فقط چند دقيقه آروم بودم و بعدش ديگه هي بلند بلند ميگفتم : سلام خوبي . ول كن هم نبودم . براي همين هرجا ميرفتيم چند دقيقه مي نشستيم و سريع تا يخ من باز نشده پا ميشديم و ميرفتيم