my daughter

Lilypie 3rd Birthday Ticker

Tuesday, June 26, 2007

پدر پدر تولدت مبارك

من و دوتا از پسرخاله هام

تنها عكس مربوط به مشهد . - دامغان ساعت 12 شب


سلام . امروز تولد پدر پدره . من هر موقع ميخوام خودمو لوس كنم به پدر ميگم پدر پدر در غير اينصورت آقا جواده . البته Happy Birthdayجديدا"‌پدر تصميم گرفته وقتي بهش آقا جواد ميگم جوابمو نده . خوب بگذريم : پدر جون تولدت مبارك
ديشب رفتيم و براي پدر يه ساعت خوشگل خريديم و بعدش هم با بهزاد و حميد رفتيم رستوران آن دو . و بعدش هم معلومه كه من چقدر شيطنت كردم . البته شب قبلش هم كه تولد دائي علي بود و همه مون خونه ماماني بوديم بازم پدر كادو گرفت . اونم از ماماني كه يه جفت كفش گرفت . خوب شد كه پدر اين هفته كمتر ماموريت بود وگرنه معلوم نبود چي ميشد .
جديدا" ياد گرفتم هي مي گم يادته .... بعد اونوقت يه جريان مثلا" مربوط به يه سال پيشو مي گم . يا مثلا" ميگم آهان فكر كردم .... مامانم كه ميمونه من اين چيزارو از كجا ياد گرفتم و يه جمله هاي قلمبه سلمبه اي ميگم كه بيا و ببين .
مامانم تصميم داشت منو از شير بگيره كه خاله نسرين بهش گفت بذار تابستون بگذره چون توي تابستون اسهال استفراغ شايعه و شير Spaz مادر بهترين چيزه . مرسي خاله دكتر
Sprinkler ديگه اينكه جديدا"كارم شده تا ميريم خونه حميدينا ميپرم حياط و مشغول آب بازي ميشم

خوش به حال شماهائي كه حياط داريد خيلي كيف ميده آدم بره توي حياط و آب بازي كنه و پيشي ها رو خيس كنه
مامانم هم حالش بهتر شده البته هنوز دارو ميخوره ولي بهتره . ممنون از همتون كه دعا كرديد .


<< Home

Tuesday, June 19, 2007

مسافرت و مريضي مامانم



سلام . معلومه روز چهارشنبه به همتون حسابي خوش گذشته . مامان من كه طبق معمول نتونست كلاسشو كنسل كنه ولي به جاش پنج شنبه كه رفت كلاس استادش زودي فرستادش خونه چون مامانم از چهارشنبه شب به طور ناگهاني حسابي گلودرد گرفت و صبح كه پاشد حالش بدتر شد ئلي از ترس استادش با همون حال رفت سركلاس كه استادش برگردوندش خونه پيش خودم . مرسي . و اما پدر كه قرار بود جمعه بره ماموريت ولي بليط هواپيما براش گير نيومد و از طرفي دلش نميومد مامانمو تنها بذاره در عرض يكثانيه يه تصميم جالب گرفت و عملي كرد و اونهم اينكه همه با هم ميريم . هرچي مامانم گفت من حالم خوب نيست پدر گوش نكرد و اينطور شد كه من و مامان و پدر و حميد و عمومهدي اينا جمعه بعداز ظهر رفتيم مشهد و تا دوشنبه اونجا بوديم . چون مامانم حالش خوب نبود هيچ عكسي نداريم ولي به من كه با وجود حميد حسابي خوش گذشت . اونقدر آتيش سوزوندم كه شبها از خستگي هم من و هم حميد بيهوش ميشديم . اونقدر توي حياط حرم بدو بدو كردم كه حد نداشت هرجا هم كه دستم ميرسيد بوس ميكردم . هر چي هم حميد ميخواست نذاره نميشد . ولي حيف كه مامانم خيلي حالش بد بود و هست . اونقدر دلش ميخواد بوسم كنه ولي نميتونه . عوضش من هي ميرم بوسش ميكنم . مامانم فكر ميكرد كه من برگرديم هم همينطوري ميخوام لجبازي كنم ولي وقتي برگشنيم خونه حسابي دختر خوبي شده بودم .
البته يه جا مامانم باهام قهر كرد و گفت كه من ديگه باهاش صحبت نكنم ولي من هي بخش گفتم مامان ببخشيد و از دلش درآوردم .
راستي چهار شنبه هم رفتم براي مصاحبه مهد جديدم و حالا منتظريم كه جواب بدن . البته مامانم به خاطر دوري راهش مردده كه چكار كنه . ولي من كه خوشم اومد .
ديگه اينكه دعا كنيد مامانم زود زود خوب بشه كه بازهم سرحال بشه فعلا" كه اصلا" صداش در نمياد و منم هي بهش ميگم مامان صحبت كن و اونم صحبت ميكنه ولي من نميشنوم .

<< Home

Saturday, June 09, 2007


سلام .

من دوباره اومدم . اين هفته مامانم خيلي كمتر سركار رفت . البته پدر هم همينطور . البته فكر كنم موقت بوده . مامانم از اون دفعه كه شمال رفتيم و من مريض شدم حسابي چشمش ترسيده بود و به همين دليل با تمام پيشنهادات شمالي توي تعطيلات مخالفت كرد و موند خونه . البته من كه كلي خوش به حالم شد چون حميد و عمو مجتبي اومدن خونه مون . و حسابي هم پارك رفتيم . چهارشنبه هم مامانم اومد سركار و منهم رفتم مهد كودك .

من از بغل مامانم بغل هيچ كسي نميرم و اصولا" اولش كه هر كسي رو مي بينم حسابي خجالت ميكشم . ولي دو دفعه است كه تا مربي Shocked مهدمو مي بينم ميپرم بغلش و بلافاصله با مامانم باي باي مي كنم و مامانم هم از تعجب اين شكلي ميشه
ديروز ظهر توي خونه خواب بوديم و من بلافاصله از زماني كه از خواب بيدار شدم تا شب يه ريز ميگفتم : ايول ايول داش مهدي رو ايول و البته چون شب رفتيم خونه عمو مهدي - دوست پدر - ديگه ميگفتم : ايول ايول عمو مهدي رو ايول . مامانم مونده بود اين ديگه چيه كه فاطمه جون زن عمو مهدي گفت مال فيلم اخراجيهاست و مامانم بنده خدا هنوز مات و مبهوت مونده كه خوب من اين فيلم رو كجا ديدم كه حالا بخوام ياد بگيرم .

متاسفانه جريان پوشك هم فعلا" منتفي شد چون من كه ياد گرفته بودم و موقع دستشوئي ميگفتم بعد از مريضي كه داشتم ديگه وقتي مامانم پوشك نمي كنه من با كمال بي ادبي كارم رو ميكنم و بعدش هم ميگم نه اشكال نداره پوشك داري . خوب به من چه من كه داشتم ياد ميگرفتم ولي هي پوشك ميشدم و هي از پوشك ميگرفتنم و هر موقع پوشك داشتم و اعلام ميكردم كه باباجان من بايد برم دستشوئي . ميگفتن نه اشكال نداره پوشك داري . خوب منم ياد گرفتم .

بابت دوستاني كه پرسيده بودن حميد كيه ؟ حميد يكي از دوستان پدر هست كه شديدا" منو دوست داره و منهم تنها كسي هست كه وقتي هست ديگه هيچ كسي رو نميشناسم .









<< Home

Saturday, June 02, 2007

سوار دوچرخه حميد جون جون
پارك نياوران - چرا من نميتونم برم پيش اين ني ني ها كه دارن ميچرخن ؟

اگه گفتي دارم كجا ميرم ؟
اينم منه سرو ته - محصولي از حميد جون

. از پست قبلي معلوم بود كه با اون آب بازي كه كاملا" هم ناگهاني اتفاق افتاد - يعني قرار نبود برم توي آب ولي يهو منو گذاشتند زمين يعني توي دريا - من حسابي مريض ميشم و كارم به تب ولرز حسابي و نهايتا" خوردن شربت بستني - همون ـموكسي سيلين كه عين بستني آب شده است - افتاد و البته الان ديگه بهترم . خداروشكر
توي اين يك هفته هم به دليل مريضي حسابي لجباز شدم و غذا هم تا پنج شنبه اصلا" نميخوردم كه پنج شنبه با ديدن ميگوهاي دست پخت مامان كه عاشقشونم روزه مو شكوندم و يه عالمه ميگو خوردم . مامانم هم جايزه ش منو برد پارك نياوران البته با عمو مجتبي و مونا و حميد و حسابي هم خوش گذشت . مامانم از يكماه پيش شروع كرده بود باهام حروف الفبا رو كار ميكرد و يواش يواش ياد ميگرفتم و ميومدم جلو ولي از وقتي مريض شدم ميخونم الف ب Spaz پ ت ث 4 5 6 و ... مامانم مونده حالا باهام چكار كنه

روز جمعه هم رفتيم خونه مادرجون كه من هنوز بعضي وقتها بهش خاله ميگم و بعدش خونه حامد و با ني ني حامد يه ذره بازي كردم . آخه اون هنوز كوچولوئه و تا بهش دست ميزني همه ميگم نه نه نه . ولي اون يه داد سر من زد كه تا چند دقيقه از جام تكون نميخوردم . راستي من به خاطر علاقه اي كه به حميد دارم اصلا" دوست ندارم با كسي حرف بزنه و هروقت داره حرف ميزنه من هي صداش ميكنم كه به من نگاه كنه ولي ديروز ديگه طاقت نياوردم و وقتي هي صداش كردم و حواسش به من نشد منم داد زدم كه حميد صحبت نكن . مامانم و پدر و حميد اونقدر از اين Blushy 2 جمله من تعجب كردن كه چند دقيقه مات نگام كردن Shocked و البته منم كمي خجالت كشيدم .







<< Home